يادداشت سردبير ٬ شماره ٢٠٢
سياوش دانشور
جنگ باندهاى حکومتى٬
نتايج و چشم انداز


 
احمدى نژاد زير فشار ائتلافى که وى را به رياست جمهورى رسانده بود به حکم حکومتى خامنه اى تمکين کرد. معناى اين تمکين٬ اگر با ضد حمله اى کودتائى و وسيع روبرو نشود٬ چيزى جز پايان پديده احمدى نژاد نيست. آيا اين يک عقب نشينى تاکتيکى براى آمادگى و شرکت در "انتخابات" مجلس و بعدتر رياست جمهورى است؟ بنظر من چنين فرصتى اگر تا قبل از کشمکش اخير ميتوانست باز باشد٬ بدنبال ماجراهاى دو سه هفته اخير ديگر ابدا موضوعيت ندارد.

پايان احمدى نژاد دقيقا به چه معنى است و طرفين درگير کجا ايستاده اند؟

١- بخاطر حفظ ظاهر و دادن تصوير خود خشنود کن "بحران نداريم"٬ فعلا احمدى نژاد را قبل از موعد کنار نگذاشته اند. اما طيفى از دولتيها با اتهاماتى که همواره در جمهورى اسلامى حاضر و آماده است دستگير و از گردونه خارج شدند. خط سياسى باند احمدى نژاد – مشائى زير نور قرار گرفت و پيشاپيش بعنوان "اقليتى منحرف" تکليف شان براى "انتخابات" روشن شد. تبليغات عليه طيف احمدى نژاد به وسعت ادامه دارد و سياست به تمکين کشاندن بيشتر و اعلام سرسپردگى مطلق به خامنه اى دنبال ميشود. هدف اينست که احمدى نژاد و تيمش را بانى همه مشکلات معرفى کنند. اگر "منافع نظام" الزامى کند٬ احمدى نژاد بعنوان سقف عقب نشينى قربانى ميشود.  

٢- بموازات تهاجم به احمدى نژاد – مشائى و سياستهاى دولت٬ طرح اعاده حيثيت از خامنه اى و بسيج نظام حول او پيش رفت. تضعيف يک رکن حاکميت يعنى دولت بايد به تقويت رکن ديگر حاکميت يعنى "رهبر" و هواداران خامنه اى در مجلس منجر ميشد. در شرايطى که نفرت از خامنه اى در جامعه موج ميزند٬ نارضايتى در اردوى طرفداران خامنه اى وسيع است و طيف وسيعى از حکومتيهاى سابق با اشاره خامنه اى منزوى شده اند٬ بازسازى چهره خامنه اى براى جمهورى اسلامى ضرورى و حياتى بود. دفاع از خامنه اى صرفا براى مخالفت با احمدى نژاد نبود٬ اين دفاع اساسا در مقابل با مردمى بود که فرياد "مرگ بر خامنه اى" شان همه جا را پر کرده و نوبت "آقا" را براى رفتن بعد از بن على و مبارک اعلام کرده اند. اين دفاع از نظام بود و تلاشى آگاهانه براى هدايت نفرت مردم به سمت احمدى نژاد. اما سياست تبديل خامنه اى به "فوق بشر" تنها مقدمه سقوط وى به قعر نخواهد بود.

٣- شکست احمدى نژاد در عين حال به معنى شکست پلاتفرم اين جريان براى پاسخ دادن به معضلات جمهورى اسلامى و بقاى آنست. احمدى نژاد و تيمش آرزوهاى پوچى در سر داشتند. او ميخواست در ايران رضا خان اسلامى و در منطقه رهبر جنبش اسلام سياسى شود٬ ابتکار مذاکره و کنار آمدن با دنياى غرب را در دست داشته باشد٬ تصوير يک کانون مهم قدرت سياسى و اقتصادى و نظامى در حاکميت ايران را بدست دهد٬ سمبل "ايران اتمى" براى ناسيوناليستها باشد٬ و بالاخره کسى که مقابل مهمترين نهاد قدرت در ايران يعنى "خامنه اى" مى ايستد. پلاتفرم احمدى نژاد شکست خورد به همان دليلى که وقت خودش پلاتفرم رفسنجانى شکست خورد و به همان دليلى که کشتى دو خرداد خاتمى به گل نشست. در چهارچوب جمهورى اسلامى تاريخ مصرف احمدى نژاد و سياستهايش تمام شد.

۴- اما شکست احمدى نژاد در قلمرو داخلى و بين المللى شکست يک جناح نيست بلکه شکست سياستهاى جمهورى اسلامى است. شکست تمام کسانى است که پشت احمدى نژاد رفتند و براى بقاى او دستور خونريزى دادند. شکست احمدى نژاد به معنى شکست خامنه اى و متحدين ديروز احمدى نژاد هم هست. کل اين جدال ماحصلى بجز شکست براى جمهورى اسلامى نداشت. اعلام "پيروزى" باند خامنه اى نيز بسيار محقر بود: احمدى نژاد با اما و اگر سر کارش برگشت. اعلام شد که ارتش ضد زن و "پليس اخلاقى" عمليات اش را عليه زنان شروع کرده است. عده اى از باند احمدى نژاد به جرم "خوارج شدن" و عضويت در "فرقه اجنه" دستگير شدند. در اردوى راست مقدمات و چهارچوبهاى انتخابات مجلس اعلام شد. همزمان اعمال فشار به احمدى نژاد براى نشان دادن التزام عملى صد در صد به خامنه اى ادامه دارد. و بالاخره همين هفته اوباش دو طرف براى دستگرمى با قمه و چماق به جان هم ريختند. در اين مدت کوتاه پيش پرده فيلم فروپاشى جمهورى اسلامى بنمايش درآمد.

جنگ مکتبى يا سياسى
آيا اين جدالها مبتنى بر قرائت خاصى از اسلام و ايدئولوژى اسلامى بود؟ آيا اين صفبندى طرفداران "امام زمان" در مقابل طرفداران "نايب امام زمان" بود؟ آيا فرياد "انحراف انحراف" منعکس کننده کل اين معضلات هست؟

واقعيت اينست که اين جنگى مکتبى و ايدئولوژيک نبود. اين جنگى سياسى و برسر قدرت و نهادها و اهرمهاى مهم دولتى و اطلاعاتى و تلاشى براى دادن تصويرى از ساختار جديد قدرت در ايران به دنياى بيرون بود. ترديدى نيست هر جنگ واقعى سياسى به تبئين ها و چهارچوبهاى فکرى و عقيدتى نيز متکى ميشود. اما ماهيت اين جدالها را نه "رمالى" و نه "جن گيرى" و نه "امام زمان" و امثالهم توضيح نميدهد. کشمکش بر سر قدرت و خط مشى سياسى اى که قرار است جمهورى اسلامى مطابق آن پيش برود٬ مبناى واقعى اين جدالها بود. تقليل اين رويدادها به جنگ مکاتب و قرائت هاى مختلف از اسلام و يا توضيح اين جدالها با "خط انحراف" و يا "رويزيونيست شدن" احمدى نژاد٬ نميتواند منافع واقعى و مادى و سياسى پشت اين جدالها را توضيح دهد. تز عدول از ديدگاهها و "رويزيونيست شدن" و يا پيدا شدن "افراد ناباب" اى که با اجنه گويا ارتباط دارند و قصد خيانت به ولى فقيه و برچيدن دودمانش را دارند٬ تبئينى بغايت سطحى از مبانى مادى کشمکش قدرت و بقاى نظام در ايران است. سراپاى اين نظام مبتنى بر خرافه و جهالت است. اما همين خرافات و سرمايه گذارى روى آنها براساس سياست حفظ قدرت و کنترل جامعه صورت ميگيرد. جنگ و جدال جناح هاى حکومتى برسر قرائت از اسلام و يا جنگ مکاتب نيست٬ اين جنگى سياسى و زمينى و براى منافع روشن مادى و تلاشى براى نجات نظام در متن بحران داخلى و منطقه اى و بين المللى بود.

در قلمرو صرف و فرمال ايدئولوژيک و "جنگ امام زمان با خامنه اى"٬ حلواى نسيه "امام زمان" از سيلى نقد خامنه اى بعنوان "نايب امام زمان" شکست خورد. حقيقت اما اينست که هر دو جريان در مقابل واقعيات سياسى و اجتماعى جامعه ايران شکست خوردند. بيربطى کل ايدئولوژى اسلامى به زندگى و واقعيات جامعه ايران بيش از پيش روشن شد. انسان بايد مغزش تکان خورده باشد که قبول کند در جامعه اى که موج برگشت عليه اسلام بيداد ميکند٬ مردم و نسل جديد به اين ترهات جلب شوند!   

نتايج سياسى جانبى
دعواى خامنه اى و احمدى نژاد نتايج جانبى اى هم داشت. بطلان دو ديدگاه که اساسا يک سر منشا دارد در اين ماجراها به اثبات رسيد: اول٬ ديدگاه توده ايستى که ميان بسيارى از مفسرين و ناظران سياسى رايج بود و جدالهاى درون حکومتى را براساس تقابل "پاسدارها و آخوندها" تبئين ميکرد. دوم٬ ديدگاهى که مفروضات تئوريک ديدگاه اول را دارد و بر اين نظر است که کل اين ماجراها برسر "متعارف شدن سرمايه دارى" و حل معضلات بين المللى و داخلى سرمايه دارى ايران است. اگر ديدگاه اول از آخوند در مقابل پاسدار دفاع ميکند و دستکم متحد تاکتيکى آخوندها ميشود٬ ديدگاه دوم در قامت احمدى نژاد و سپاه پاسداران لايه جديد سرمايه دارى ايران را ميبيند که براى دفاع از منافع اش با جمهورى اسلامى در تضاد افتاده و قصد دارد ريشه آخوندها را بزند! شکست اين تبئين هاى سطحى توده ايستى که درکى از مبانى مادى بحران عميق جمهورى اسلامى ندارند در اين ماجرا مسجل شد. 

صفبنديهاى کنونى
در حال حاضر بار ديگر بخش اعظم جمهورى اسلامى حول خامنه اى بسيج شده است. با خامنه اى بيعت کردند اما حمله به احمدى نژاد و اطرافيانش ادامه دارد. در اين کشمکش احمدى نژاد تاکنون بازى را باخته است. اگرچه سر تعظيم در مقابل خامنه اى فرود آورد اما تهاجم به متحدين خامنه اى را ادامه ميدهد. در واقع بحران فقط ماستمالى شده است و دعواها کمتر علنى ميشوند اما با حرارت ادامه دارد. اصلاح طلبان مغضوب و رفسنجانى و شرکا در اين ميان عمدتا ناظر بودند. تهاجم به احمدى نژاد براى آنها فرجه اى باز ميکند و چه بسا آگاهانه فشار را روى برخى از آنها بردارند تا حمايت از خامنه اى گسترده تر شود. اما شانسى براى بازگشت به حکومت و گرفتن اهرمهاى قدرت در چهارچوب کنونى را ندارند. جمهورى اسلامى٬ مادام که خامنه اى هست٬ به طيف سنتى و مطيع خامنه اى متکى ميشود. حتما تلاش ميکنند عقب نشينى در قلمروهاى مختلف را به حساب اصلاح سياستهاى احمدى نژاد و دولتش بگذارند.

اما اين تمهيدات نميتواند شکافها را پر کند٬ معضلات واقعى جامعه از قبيل فقر و گرانى و بيکارى و نخواستن مردم و اقتصاد درحال سقوط را جواب دهد. جمهورى اسلامى و در راس آن خامنه اى مورد تعرض جامعه است. سوالات اساسى که موجد بحران جمهورى اسلامى اند سرجايش است و هر روز بغرنج تر ميشود. مستقل از اصلاح طلبان حکومتى و باند احمدى نژاد٬ نه فقط اين سوالات به کشمکشها و صفبنديهاى جديدى در درون حاکميت شکل خواهد داد بلکه فاکتور سرنگونى طلبى بيش از هر زمان در پس اين رويدادها نيرو خواهد گرفت. آنچه امروز در دستور جنبش انقلابى سرنگونى است تعيين تکليف با جمهورى اسلامى در دوران پسا احمدى نژاد است. *